
با پول می توان . . . خانه خرید ولی آشیانه نه رختخواب خرید ولی خواب نه ساعت خرید ولی زمان نه می توان مقام خرید ولی احترام نه می توان کتاب خرید ولی دانش نه دارو خرید ولی درمان نه و بالاخره می توان قلب خرید اما عشق نه ! تهوع اور است این حال که محکومانه می خندیم... به جای زندگی کردن به رویش چشم می بندیم... کجای بخت ما لنگید که تا امروز لنگانیم... شبیه بار کج هستیم که از مقصد گریزانیم... همیشه نقش ما بوده سیاهی لشگر دشمن... به روی اب میخوابند تمام ماهیان اینجا... چه تاوان بزرگی داشت همان یک سیب راچیدن... گناه از حضرت ادم مجازاتش برای من... گذشته ان زمان دیگر که روی دار ظالم بود... که بین مردم دنیا عدالت شرط حاکم بود... برای نسل مظلومان همیشه این امید باقیست... میان تلخی دنیا خدا بی وقفه یک حامیست... به ادامه مطلب بروید فاصله بین بهشت و جهنم زندگی من ..
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
تنها به اندازه ی فاصله ی دستان توست..
در آغوش تو بودن یا نبودن..
برچسبها:
برچسبها: