
در خیــــال من بمان؛ باران بند آمد صـــــــدا همان صــدا بود . . . چیزی دیگر انگار عوض شده بود . . . این روزهها شبیه جودی ابوت شده ام. . . برای بابا لنگ درازی مینویسم . . . که این روزها دیگر خودم هم نمیشناسمش!!! گاهی با یک بی مهری دلی می شکند گاهی با یک کلمه یک انسان نابود می شود مراقب بعضی یک ها باشیم در حالی که ناچیزند همه چیزند …. اگر میدانستند با تو در رویاهایم تا کجا رفته ام … سنگسارم میکردند ! به چشم هایت بگو … آنقدر برای دلم ….. رجز نخوانند … من اهل جنگ نیستم … شـــاعـــرم ! خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم … شعری می نویسم ، آنوقت اگر توانستی … مرا در آغوش نگیر … غبـــــاری که از تــــــو نشسته روی قلــــبم … بارون چیــــه … سیل نمیــــتونه بشوره !!
اما خودت بـــــــــرو …
آن که در خیــال من است مـــرا دوســـت دارد …
نه مثل تــــو که بیخیـــال من اســــت…
برچسبها:
ولی نبودن تو همچنان میبارد
باران بند آمد
ولی دوست داشتن تو بند نمی آید . . .
برچسبها:
چیزی شبیه دل . . . !
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: